لکه انسانی: تاریخچه عمیق پاک کردن خالکوبی

جوهر، و پشیمانی از آن، برای انعکاس چیزی قدرتمندتر از ذائقه شخصی گذرا استفاده میشود.
توسط mairin odle

در سال 1681، پس از چندین ماه یورش به شهرک‌های اسپانیایی، گروهی از دزدان دریایی انگلیسی در مسیر خود به اقیانوس اطلس در سراسر پاناما به دام افتادند. اتفاقی که با باروت در آن رخ داد، جراح کاوشگر، لیونل ویفر، آنقدر مجروح شد که نمی‌توانست با مردم کونا راه برود، و متعاقباً در جایی در دارین رها شد. ویفر با ماندن در کنار مردم منطقه در حالی که منتظر بهبودی پایش بود، به “لذت” میزبانانش از تزئین بدنشان با رنگ موقت و با “شکل های ظریف تر … حک شده عمیق تر” روی پوست اشاره کرد. او نوشت که این شکل‌های اخیر ابتدا روی پوست ترسیم شدند، «سپس با یک خار تیز همه جا را می‌خراشند تا خون فوران کند. سپس محل را با دستان خود می مالند، ابتدا به رنگی که طراحی می کنند فرو می روند. و تصویری که به این ترتیب ساخته شده است پاک نشدنی است.” خود ویفر توسط کونا نقاشی شده بود، اما یا از خالکوبی خودداری کرده یا این فرصت به او پیشنهاد نشده بود.
با این حال، یکی از همراهان او «یکی از این تصاویر حک شده» را دریافت کرد و سپس از ویفر «خواست»، شاید با نوعی ناامیدی، آن را «از روی گونه‌اش» بیرون بیاورد. بهترین تلاش‌های ویفر به‌عنوان پزشک و جراح تفاوت چندانی نداشت، با این حال: او گزارش داد که «به‌طور مؤثری نتوانستم آن را حذف کنم، حتی بعد از اینکه بخش بزرگی از پوست را از بین بردم و زخمی کردم».
گسترش روزافزون خالکوبی در فرهنگ معاصر (طبق نظرسنجی در سال 2012، 21 درصد از جمعیت ایالات متحده در حال حاضر حداقل یک خالکوبی دارند) برخی از شوک ها و جذابیت هایی را که چنین نشانه هایی برای ایجاد آنها استفاده می شود کاهش داده است.
کسانی که احتمالاً خالکوبی می شدند، سربازان و بردگان بودند. عبارات متداول خالکوبی شامل “مرا متوقف کن، من یک فراری هستم.”
اما یک عامل حتی بزرگتر در پس واکنش کاهش یافته به خالکوبی های مدرن ممکن است در دسترس بودن روش های حذف موثر باشد. با وجود صنعت کامل برای اصلاح پشیمانی از خالکوبی، جوهر زدن ممکن است فقط یک اصلاح نیمه دائمی بدن به نظر برسد.
در حالی که این روش‌های حذف ریموو و لیزر معاصر تنها حدود چهل سال قدمت دارند، تلاش‌ها برای پاک کردن یا بازنویسی خالکوبی‌ها بسیار قدیمی‌تر است. یکی از اولین توصیفات مکتوب برای یک روش ریموو را می توان در دایره المعارف پزشکی قرن ششمی Tetrabiblon، که توسط پزشکی به نام Aetius که در اسکندریه و قسطنطنیه فعالیت می کرد، نوشته شده است.
او نوشت:

کلاله را به چیزهایی می گویند که روی صورت یا قسمت دیگری از بدن مثلاً روی دست سربازان حک شده است… در مواردی که می خواهیم این کلاله ها را برداریم باید از مواد زیر استفاده کنیم… هنگام استفاده ابتدا کلاله را با نیتر تمیز کنید. آنها را با رزین تربینت آغشته کرده و به مدت پنج روز پانسمان کنید… کلاله ها در بیست روز بدون زخم بزرگ و بدون جای زخم برداشته می شوند. “

در دنیای مدیترانه‌ای در دوران ایتیوس، کسانی که احتمالاً خالکوبی می‌شدند، سربازانی بودند – که توسط دولت با شماره واحدشان مشخص می‌شد، به عنوان یک اقدام پیشگیرانه در برابر فرار از سربازی – و بردگانی که یا به خاطر جنایاتی که منجر به بردگی آنها شده بود، خالکوبی می‌شدند. یا به عنوان تنبیه برای رفتار نادرست (عبارات رایج خالکوبی شامل “مرا متوقف کن، من یک فراری هستم”). در حالی که در سرتاسر دریای مدیترانه خالکوبی‌های مقدس نیز وجود داشت که قصد داشتند حاملان خود را به‌عنوان فداییان خدایان خاص نشان دهند، بسیاری از خالکوبی‌ها توسط یک ارباب انسانی کنترل می‌شد: چیزی که ممکن بود سربازان و بردگان سابق را به بندگان مشتاق Aetius تبدیل کند.

حذف خالکوبی در گذشته چیزی قدرتمندتر از سلیقه شخصی گذرا را منعکس می کرد.

در قرن‌های 17 و 18، اسناد پاک کردن خالکوبی اغلب در گزارش‌های اروپایی‌هایی که با فرهنگ‌های خارج از کشور در تماس بودند، هرچند نه منحصرا، در دنیای جدید یافت می‌شد. تلاش ناموفق برای حذف خالکوبی صورت دزدان دریایی انگلیسی تنها تلاش برای چنین رویه ای در اوایل دنیای مدرن آتلانتیک نبود. تعدادی از منابع فرانسوی، اسپانیایی، انگلیسی و بومیان آمریکا نشان می‌دهند که افراد آن دوره می‌توانند مانند افراد مدرن از تغییرات دائمی بدن خود پشیمان شوند.
با این حال، حذف خالکوبی در گذشته چیزی قدرتمندتر از سلیقه شخصی گذرا را منعکس می کرد. تلاش‌ها برای خنثی کردن تغییرات ظاهری دائمی بدن به ما یادآوری می‌کند که جنبه‌های فرهنگی ظاهر فیزیکی، تا چه اندازه اهمیت دارد، به‌ویژه در تعیین هویت‌های شخصی و جمعی. جوهرها و رنگ‌ها که زیر پوست ثابت می‌شدند، داستان‌هایی را در مورد گذشته‌ی فرد تعریف می‌کردند: چه چیزی می‌دانست، کجا بوده است، حتی چه کسی بوده است. ممکن است یکی آرزو کند، یا دیگران ممکن است اصرار کنند که چنین داستان هایی نادیده گرفته شوند، فراموش شوند، پاک شوند. این جنبه ناشناخته تاریخ اصلاح بدن است: پشیمانی، رنجش، و پلیس دردناک مرزهای زیبایی شناختی و اجتماعی.
به عبارت دیگر، یک خالکوبی می تواند آنچنان وابستگی های اجتماعی یا فرهنگی قوی را نشان دهد که باید از پرونده بدن پاک شود.

«Souase Oke Charinga, Americanischer printz» در دیوید ریشتر، Sammlung von natur- und Medicinwie auch hierzu gehörigen Kunst- und Literatur-Geschichte، لایپزیگ، 1722 (کتابخانه جان کارتر براون در دانشگاه براون)

برست، فرانسه ۱۶۹۸: یادداشت‌های بازجویی، گفتگوی بین دسکلوزو و دو برادر، پیر و ژان باپتیست تالون را شرح می‌دهند. خالکوبی روی بدن تالون ها یکی از موضوعات مورد بحث بود.
مجموعه ای قابل توجه از سفرها، تالون ها را به فرانسه بازگردانده بود، آنها که فرانسه را 14 سال قبل به عنوان آخرین اعضای فاجعه اکسپدیشن لاسال ترک کرده بودند. زمانی که والدینشان به این سرمایه‌گذاری ملحق شدند، آن‌ها بچه‌های خردسالی بودند که قرار بود دهانه می‌سی‌سی‌پی را پیدا کنند و سپس در فاصله‌ای از داخل کشور مستعمره‌ای ایجاد کنند. با ناتوانی در تشخیص رودخانه، اکسپدیشن پس از ترور لاسال توسط برخی از مستعمره‌های ناراضی خود و حمله کارانکاوا به محل سکونت اکسپدیشن در فورت سنت لوئیس منحل شد. پیر و ژان باپتیست، به همراه سه خواهر و برادرشان، تنها بازماندگان گروه بودند.
پیر توسط Hasinai، یکی دیگر از جوامع بومی محلی آمریکا، پذیرفته شد، در حالی که ژان باپتیست و سایر کودکان توسط Karankawas به فرزندخواندگی درآمدند. چند سال بعد، احزاب اسپانیایی که به دنبال شواهدی از رقبای فرانسوی خود بودند، بچه‌های تالون را پیدا کردند و آنها را به مکزیکوسیتی بردند، جایی که آنها خدمتکار خانواده نایب السلطنه شدند. بزرگ‌ترین برادران سپس وارد خدمت نظامی اسپانیا شدند تا اینکه کشتی‌ای که در آن خدمت می‌کردند توسط فرانسوی‌ها تسخیر شد. افسران فرانسوی که از یافتن بازماندگان سفر لاسال در یک کشتی اسپانیایی متعجب شده بودند، برادران را به فرانسه اسکورت کردند و از نزدیک در مورد سرزمین‌های کنار ساحل خلیج فارس، جوامع هندی که در میان آنها زندگی می‌کردند و نیات اسپانیایی‌ها نسبت به این منطقه سؤال کردند.
این گزارش در مورد نحوه نگاه خواهران و برادران پس از سال‌ها زندگی در جوامع ساحلی هند و سپس در اسپانیای جدید، اندکی توضیح داد، به جز موارد زیر:
“تالون‌های مذکور… به دست وحشی‌ها افتادند، که ابتدا آن‌ها را روی صورت، دست‌ها، بازوها و در چند جای دیگر بدن‌شان مانند خودشان خالکوبی کردند، با چندین خال سیاه عجیب… با وجود صد راه حل که اسپانیایی ها برای پاک کردن آنها به کار بردند این علائم هنوز نشان می‌دهد. .”
هیچ پرتره‌ای از تالون‌ها وجود ندارد، و هیچ گزارش دقیق‌تری از «لکه‌های سیاه عجیب» آن‌ها وجود ندارد، اما می‌توانیم ایده‌ای از ظاهر آن‌ها را از توضیحی در سال 1687 از یک مرد دیگر در ساحل خلیج دریافت کنیم. انریکز باروتو، یکی از ناخداهای اسپانیایی که در حال جستجوی سواحل برای یافتن «مداخله‌گران» فرانسوی بود، در عوض یک کودک اسپانیایی به نام نیکلاس دو وارگاس را پیدا کرده بود که با آتاکاپاس در کنار رودخانه کالکاسیو در جنوب غربی لوئیزیانا زندگی می‌کرد. باروتو گزارش کرد که پسرک «یک خط سیاه داشت که از جلو تا انتهای بینی او پایین می رود، یک خط دیگر از لب پایین تا انتهای چانه، یک خط دیگر کوچک در کنار هر چشم و روی هر گونه، یک خط سیاه کوچک نقطه مانند . بینی، لب ها نیز سیاه شده اند و بازوها با علائم دیگری رنگ آمیزی شده اند.» تالون ها احتمالاً خالکوبی های مشابهی داشتند.

با خدا برو که صورتم خالکوبی شده و گوش هایم سوراخ شده است. آن اسپانیایی ها اگر مرا اینطور ببینند در مورد من چه خواهند گفت؟


یادداشت‌های دسکلوزو چیزی بیش از این درباره «صد درمان» که تالون‌ها در معرض آن قرار گرفته بودند، نمی‌گوید. فرد مشکوک است که برخی از آنها دردناک یا حداقل ناخوشایند بوده اند – شاید به اندازه روند اولیه خالکوبی. چرا میزبانان اسپانیایی تالون ها (یا اسیرکنندگان، بسته به دیدگاه فرد) اینقدر تلاش کرده بودند تا آثار گذشته کودکان را پاک کنند؟
هنگامی که خانواده نایب السلطنه پوست تالون ها را در مکزیکو سیتی جست و جو می کردند، تلاش آنها ممکن است تحت تأثیر داستان های گونزالو گوئررو، اسپانیایی که در سال 1511 در نتیجه یک کشتی غرق شده در یوکاتان فرود آمد، قرار گرفته باشد. داستان‌های مربوط به مرد غرق شده بیشتر افسانه بود تا واقعیت، اما همه موافق بودند که گوئررو به مایا پیوسته بود و علیرغم تلاش‌های اکسپدیشن کورتس و دیگران برای بازیابی او از پیوستن مجدد به جامعه اسپانیا امتناع کرد. دلیل کلیدی ای که او ظاهراً به پیام رسان های اسپانیایی برای فرافرهنگی دائمی خود داده، خالکوبی های او است. برنال دیاز وقایع نگار ادعا کرد که گوئررو به یک فرستاده گفت: “من متاهل هستم و سه فرزند دارم و آنها مرا به عنوان یک لرد و ناخدا دارند… خودت با خدا برو، زیرا صورتم خالکوبی شده و گوش هایم سوراخ شده است. آن اسپانیایی ها اگر مرا اینطور ببینند در مورد من چه خواهند گفت؟”
رولنا آدورنو استدلال می‌کند که داستان‌های گوئررو ترس اسپانیایی‌ها از بدعت‌گذاران پنهان یا گفتگوهایی که خلوص مذهبی را تضعیف می‌کنند، منعکس می‌کند. به نوبه خود، تصمیم گوئررو برای ماندن با مایاها ممکن است نشان دهنده ترس او از این ترس ها باشد. داستان‌ها همچنین این نگرانی را داشتند که ظاهر، رفتار و هویت همگی به راحتی قابل تغییر هستند: خالکوبی‌های گوئررو ممکن است او را به طور غیرقابل برگشتی به یک جنگجوی مایا تبدیل کند.
زمانی که تالون ها به دست فرانسوی ها بازگشتند، هیچ مدرکی مبنی بر اینکه هموطنان آنها پاک کردن خالکوبی های خود را در اولویت قرار داده اند، مانند اسپانیایی ها، وجود ندارد. در عوض، آنها امیدوار بودند که از ظاهر تغییر یافته خود و دانش خود در مورد زبان های بومی برای کمک به سفرهای جدید فرانسوی به منطقه خلیج فارس به عنوان مترجم و راهنما استفاده کنند. افسران فرانسوی دو تالون را نزد یک شرکت کانادایی که پیر لو موین، سیور دیبرویل را در دومین سفر خود به خلیج همراهی می کرد، قرار دادند. پنج خواهر و برادر تالون، همراه با خالکوبی های سرسختانه پاک نشدنی خود، به گردش خود در اقیانوس اطلس ادامه دادند، برخی در فرانسه باقی ماندند، برخی دیگر در لوئیزیانا و کانادا ساکن شدند.

برنارد رومنز، تاریخ طبیعی مختصر شرق و غرب فلوریدا، فیلادلفیا، 1776 (کتابخانه جان کارتر براون در دانشگاه براون)

تالون ها گزارشی از احساسشان در مورد خالکوبی هایشان ندادند. آنها ممکن است برای آنها ارزش قائل بوده اند یا به دنبال پاک کردن آنها بوده اند. با این حال، برخی از خالکوبی‌ها می‌خواستند نشانه‌های خود را حفظ کنند، اما خود را در معرض مداخلات خشونت‌آمیز دیگران قرار دادند.
یک مسافر اسکاتلندی به اورشلیم در اوایل قرن هفدهم، ویلیام لیتگو، در کاری که برای زائران سرزمین مقدس رایج بود شرکت کرد: دریافت یک خالکوبی یادبود، به اصطلاح “علامت اورشلیم”، هنگام بازدید از محل مقبره عیسی. او بعداً نوشت، لیتگو به دو پیستور پرداخت تا «نام عیسی و صلیب مقدس …» را روی بازوی راستش حک کنند. لیثگو که یکی از درباریان پادشاه جیمز ششم بود، از خالکوب خواست تا به این تصویر اضافه کند: «تاج تسخیر شده توسط نویر اسکاتلند و تاج تسخیر ناپذیر انگلیس نیز به آن تعلق داشت. با این کتیبه، با حروف دردناک، در دایره تاج، ویات یاکوبوس رکس.

ویلیام لیتگو، در چیزی که برای زائران سرزمین مقدس رایج بود شرکت کرد: دریافت یک خالکوبی یادبود.


لیتگو پس از بازگشت از زیارت خود به ظن جاسوسی در اسپانیا بازداشت شد. او مدعی شد که در آنجا زندانی و شکنجه شد – و زمانی که اسیرکنندگان او «نشان اورشلیم … که با نام و تاج پادشاه جیمز» روی بازوی او خوشحال شده بود، کشف کردند، «برای پاره کردن نام و تاج پادشاهی» دستور دادند. چیزی که آنها «آن پادشاه هرتیک، دشمن سرسخت کلیسای کاتولیک مقدس» نامیدند. شکنجه‌گران لیتگو طناب‌هایی را دور بازوی او پیچیدند، سپس آن‌ها را محکم کردند تا «تاج، سینوس‌ها و گوشت» را بریدند. این عمل با ناقص کردن دائم او، مجازات و از بین بردن ارتباط بدنی لیتگو با پادشاه و کشور پروتستانش بود. البته یک اثر ناخواسته این بود که به لیتگو ادعای شهادت از طرف “پادشاه بی کفایت” خود داد.


خالکوبی لیتگو به عنوان نماد باورهایی که آنها توهین‌آمیز می‌دانستند، نشانه ایمان و وفاداری که آنها آن را رد می‌کردند، مورد حمله قرار گرفت. خالکوبی برای تجلیل از یک پادشاه بریتانیایی پروتستان، تحت هر شرایطی، برای کاتولیک های اسپانیایی جذاب نبود. اما در سایر تنظیمات، نماد یا تصویرسازی خالکوبی نبود که آن را به هدفی برای حذف تبدیل کرد، بلکه بدن غیرمجازی بود که روی آن ظاهر شد.

خالکوبی لیثگو از اورشلیم، همانطور که در ویلیام لیتگو، گفتمان کامل ماجراهای نادر و پریگرین‌های پر از وحشت، لندن، 1632، ص. 151 (ویکی‌مدیا کامانز)

نمونه‌هایی از جوامع بومی آمریکا نشان‌دهنده اجرای دسته جمعی استانداردها در مورد اینکه چه کسی شایسته خالکوبی است.


تاجر جیمز آدایر، که در دهه 1740 در میانها زندگی می کرد، نوشت: “علامت های آبی روی سینه ها و بازوهای آنها، به همان اندازه خوانا هستند که حروف الفبای ما برای ما خوانا هستند.” آدایر اظهار داشت که از این “هیروگلیف های وحشی” برای “ثبت نام” حاملان آنها “در میان شجاعان” استفاده شده است. اگر خالکوبی شود، پیامدها برای وضعیت فرد بسیار عمیق بود. نشانه‌های موفقیت، خالکوبی‌ها همچنین می‌تواند اسیری را که در جنگ برای شکنجه خاص گرفته شده‌اند، مشخص کند. آدیر پیشنهاد کرد که مبارزانی که به اسارت گرفته می‌شوند و «در زندگی و همچنین در درجه‌بندی جنگ بسیار پیشرفته بودند، همیشه کفاره خونی را که می‌ریختند، با شکنجه‌های آتش می‌دادند»، با این استدلال تاریخ ، شناخته شد که جنگ یک فرد با خالکوبی‌هایشان بود.
آدایر نوشت : با این حال، چنین خطراتی با اعتباری که «هیروگلیف‌ها» در جامعه خود دارند، غلبه می‌کردند، و برخی از آنها را وادار کرد تا بدون انجام کارهای لازم برای به دست آوردن آنها، خود را خالکوبی کنند. آدیر اظهار داشت: «چیکاسا… هر علامت نادرستی را که جنگجویانشان با افتخار و خصوصی به خود می‌دادند پاک کردند – تا آنها را درگیر کنند تا شواهد واقعی از فضیلت رزمی خود ارائه دهند.» در یک شرمساری عمومی، عاملان “با کشش قسمت های علامت گذاری شده، و مالیدن آنها با آب ذرت سبز، که تا حد زیادی این تصور را از بین برد، تحقیر شدند.”
ممکن است این خالکوبی ها را جعلی یا تقلبی بنامیم، با این تفاوت که هیچ یک از این اصطلاحات کاملاً دقیق نیستند: خود خالکوبی ها واقعی بودند، همانطور که به طور دردناک و علنی به مجرمان یادآوری شده بود. اما انگیزه‌های اجتماعی پشت آن‌ها توسط دیگران غیرقابل توجیه ارزیابی شد، و آنها خواستند ادعاهای مطرح شده توسط علائم زیر پوست باطل شوند. انسان شناس آلفرد گل استدلال کرده است که “خالکوبی … همیشه ثبت یک محیط اجتماعی خارجی است” و افزود: “خالکوبی ظاهراً خودخواسته همیشه توسط دیگران ایجاد شده است و وسیله ای برای برانگیختن پاسخ دیگران است. ” در حالی که جهانی بودن این ادعا قابل بحث است، اما یک نتیجه را نشان می دهد: اینکه پاک کردن خالکوبی همچنین ثبت یک محیط اجتماعی است، چه برانگیخته – یا اجباری – توسط روابط بین افراد، چه داوطلبانه، مانند مورد همراه ویفر، یا غیرارادی، مانند لیتگو، حذف خالکوبی‌های مدرن اولیه نشان می‌دهد که چقدر ریسک فرهنگی برای افرادی که تغییرات بدنی دارند بالا بوده است.

به نظر می‌رسد بیگانگی اجتماعی، داشتن ظاهری غیرعادی یا مورد تایید جمعی می‌تواند دردناک‌تر از «ترس کندن و بیرون آوردن بخش بزرگی از پوست» باشد.

نویسنده مقاله Mairin Odle عضو مرکز مک نیل برای مطالعات اولیه آمریکا در دانشگاه پنسیلوانیا و کاندیدای دکترای تاریخ در دانشگاه نیویورک است.
نسخه ای از این مقاله در ابتدا در The Appendix ظاهر شده و توسط الهام پناهنده مستر آکادمی ویتاهیل ترجمه شده است .